قدس آنلاین - خواندن کتابهایی با عناوینی چون راز خوشبختی و سعادت، یا ابزار افزایش و بهبود اعتماد به نفس و ارتباط اجتماعی بالا، امروزه مخاطبان زیادی دارد و معمولاً با شمارگان بالا نیز به فروش میرسد. کمتر کسی است که در کتابخانه کوچک خود یکی دو عنوان از این نوع کتابها نداشته باشد. وقتی کتابهایی از این جنس را تورق میکنیم، با اندکی تأمل میبینیم مبانی آن با مبانی اعتقادی ما سر سازگاری ندارد؛ زیرا چنین کتابهایی - که بیشتر ترجمه آثار غربی است- برای مخاطبان جوامعی نگاشته شده که خوشبختی و سعادت انسان را با خوشبختی و سعادت تعریف شده در اندیشههای اسلامی در دو جهت میبینند. منابع غنی اسلامی که الهام گرفته از قرآن و عترت پاک معصومین(علیهم السلام) است، نگاه عمیقی به تربیت نفس دارد. تربیت نفس را نمیتوان جدای از وحی در نظر گرفت. کوچک ترین لغزش، انسان را از سعادت حقیقی جدا میسازد. در نظر گرفتن مرز باریک دو نوع سعادت اهمیت دارد. اینجاست که مخاطب مسلمان که لذتهای معنوی و متعالی را اصیل میداند، تکلیف خود را خواهد شناخت و بر اساس باورهای عمیق خویش، هدف زندگی را تشخیص داده و با تمام توان به سمت سعادت و نیکبختی حقیقی حرکت خواهد کرد.
بنابراین یک مسلمان واقعی، فرجام کار خود را هدفمند تعریف میکند، ندانسته پای در برهوت اوهام نمیگذارد؛ اگر سعادت و خوشبختی ابدی میخواهد، راه آن دل سپردن به ندای فطرت از یک سو و سروش وحی از سوی دیگر است. در این مسیر، مسلمان سعادت جو، تنها به عقل خویش اعتماد نمیکند، بلکه به مدد وحی، بر اساس اختیار و اراده خویش، بهترین راه را برمیگزیند.
معیار سعادت
اگر زندگی بر پایه باورهای صحیح و توصیههای بزرگان دین بنا شد، افسردگی و خمودگی از زندگی رخت برخواهد چید، زیرا این باورها علاوه بر اینکه بر مبانی عقلی استوار گردیده است، از وحی و غیب نیز نیرو میگیرد و این توان مضاعف ما را متوجه مصالح واقعی زندگی میکند. به اذعان و اعتراف عقل بشر، چه بسیار راههای نا پیدایی که عقل ما از دستیابی به آن ناتوان است. اینجاست که هیچ توفانی هر چند سهمگین، نمیتواند سعادت به دست آمده از این رهگذر را نابود کند و تنها خطر در کمین رهپوی این مسیر، شیطان درون است که به خاک ذلت نشاندن آن نیز جز با مدد از عقل متکی به وحی امکان ناپذیر است.
حضرت علی(علیه السلام) درباره معیار سعادت فرموده است: «الدنیا کلها جهل الا مواقع العلم، والعلم کله حجه الا ما عمل به، والعمل کله ریاء الا ما کان مخلصا، والاخلاص علی خطر حتی ینظر العبد بما یختم له؛ جمیع شؤون دنیا برای ما ناشناخته است، مگر مواردی که به آنها عالم شده باشیم و تمام علمهای ما، در نزد خدا حجت است و با آن علم در قیامت با ما احتجاج میکند، مگر آن علمی که طبق آن عمل شده باشد و تمامی اعمال ماخودنمایی است، مگر آنهایی که همراه خلوص نیت و پاکی ضمیرباشد. پس از آن میفرماید: اخلاص در عمل را خطری بزرگ تهدید میکند، تا روزی که انسان ببیند که چگونه وضعاش ختم میشود وعمرش پایان میپذیرد.» (سفینة البحار، ج ۱، ص ۴۰۱، ماده خطر.)
حضرت در این گفتار به جهان فرو رفته در تاریکی جهل اشاره میکند که جز نقاط روشن علم در آن روشنایی یافت نمیشود و از همین نقاط روشن نیز، تنها آنچه بر اساس آن با اخلاص رفتار شود ارزشمند خواهد بود، اخلاصی که همواره در معرض تهدید است. این تهدید از سوی نفس امارهای است که پاییدن مداوم آن لازم است؛ بنا بر این نمیشود لجام آن را در اختیار علم محدود بشری (عقل خودبنیاد) گذاشت.
همچنین در دعای «مکارم الاخلاق» که بیگمان برنامه انسان سازی است، حضرت امام زین العابدین(علیه السلام) مقام رفیع انسانیت را به بهترین شکل در قالب دعا به تصویر کشیده است.
تفاوت دو نوع تفکر
به عنوان نمونه و در مقام مقایسه این دو نوع تفکر (تفکر وحیانی و تفکر عقل خود بنیاد) - و با مسلم انگاشتن اینکه مخاطبان این نوشتار آشنایی اجمالی با روشهای رسیدن به اعتماد به نفس بر اساس عقل خود بنیاد دارند- فرازی از دعای مکارم اخلاق صحیفه سجادیه را مرور میکنیم و تفاوت بنیادی این دو نوع نگاه را مقایسه میکنیم. «...و لا ترفعنی فی الناس درجه الا حططتنی عند نفسی مثلها ولا تحدثنی لی عزا ظاهرا الا احدثت لی ذله باطنه عند نفسی بقدرها؛ و در میان مردم مقامم بلند مساز مگر آنکه مرا نزد خویشم همان قدر پست گردانی و عزتی آشکار برایم پدید میاور، جز آنکه همان اندازه نزد خویشم فروتنی و خواری پنهانی پدید آوری»
در این بخش شریف از دعا، حضرت نهایت توانمندی بر کنترل نفس اماره را از خداوند طلب میکند، حضرت بخوبی میداند که بزرگ نشان دادن نفس نزد خویش خطرناک است - موضوعی که در چنین ترجمههایی نادیده گرفته میشود- هر چند ممکن است افزایش اعتماد به نفس به طور موقت فرد را از افسردگی نجات دهد، اما افتادن در دام نفس اماره و خود را بزرگ انگاشتن و کبر ورزیدن بسی مهلک تر است؛ زیرا با روح و هدف اصلی خلقت انسان که عبودیت و خاکساری در درگاه خداوند است، هم جهت نیست.
حضرت از خدا درخواست میکند که اگر او را در چشم بندگان رفعت میبخشد، در برابر عظمت خویش خواری و ذلت عطا کند. اما عقل خود بنیاد که از آن با عنوان خودباوری یاد میشود، بر خلاف این درخواست وحیانی و فطری، تکرار صداها و نداها و گوش سپردن به القائات نفس بریده از وحی، هم جهت با القائات شیطانی است، موضوعی که در دین اسلام از آن نهی شده است.
در بخش دیگری از دعای مکارم اخلاق، حضرت امام سجاد(علیه السلام) از خدا میخواهد به او توفیق دهد تا نیکیهای خود را هرچند زیاد باشد، در چشم خود کم ببیند و در مقابل بدیهای خود را هر چند اندک باشد، زیاد تلقی نماید. «وَ اسْتِقْلاَلِ الْخَیْرِ وَ إِنْ کَثُرَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی و اندک شمردن نیکی های خود در کردار و گفتار هر چند بسیار بود» و«وَ اسْتِکْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی و بسیار شمردن بدیهای خود در کردار و گفتار هر چند اندک بود.» این همه دقت امام برای این است که لبیک گفتن به ندای نفس اماره یا بی اعتنایی به آن، مرز نجات و گمراهی است و مراقبت از آن براحتی ممکن نیست. وقتی بزرگان دین این همه ظرافت را میبینند، چگونه میتوانیم نفس خود را با هدف رسیدن به آرامش زود گذر یا با هدف رسیدن به تمنیات مادی بازیچه قرار دهیم؟
نظر شما